مجموعه چهارم بازی های شورایی

بازیها و تمرینات شورایی

بازیها و تمرینات شورایی را همواره باید جرح و تعدیل کرد تا با شرایطی که فرد در آن کار می کند تناسب پیدا کنند.
یک بازی یا تمرین مجالی برای پویایی است. جوکر دقیقاً نمی داند نتیجۀ هر بازی یا تمرین چیست، ولی با انتخاب هر فعالیت فرصتی برای گروه ایجاد می کند تا بلکه در مراحل خاصی از فرایند شکل گیری پروژه، چیزهای خاصی را کشف کنند. فرایند کارگاهی ما – که نمایش توان بخش نام دارد – طی شش روز، یک اجتماع زنده را از نقطۀ صفر به اجرا می رساند. سیر اولین روز حضور افراد در کارگاه تا اجرای نمایشهای خلاق جمعی درمورد معضلات محلی در روز ششم، ایجاب می کند که جوکر فعالیتهایی را برگزیند که موجب پیشروی این سیر گروهی می شوند.

هر بازی و هر تمرین، فرصتی است برای حرکت به سوی اپوخۀ فردی و گروهی (یعنی تعلیق، تبدیل، رها کردن/ پذیرش). Epoche: مفهوم اپوخه ریشه در فلسفۀ شک گرایی یونان باستان دارد و مراد از آن لحظه‌ای نظری است که ما هرگونه قضاوت درباره جهان خارج و کنشهای موجود در آن را به حالت تعلیق در می‌آوریم. وقتی برای خلق نمایشهای جمعی آگاهی گروهی را برمی انگیزیم، هر بازی و هر تمرین باید با دقت انتخاب شود، طوری که با موارد قبل از خودش مرتبط باشد و بدون اینکه حالت تجویزی داشته باشد، فرصتی برای تأمل گروهی ایجاد کند. مثلاً تمرین پیچ و گره می تواند برای گروه الف معنایی متفاوت با گروه ب داشته باشد و آنها را گامی در جهات متفاوت پیش ببرد. جوکر سعی نمی کند پیشاپیش نتیجه ای را تعیین کند تا گروه به آن دست یابد– او صرفاً مجالی برای گروه ایجاد می کند تا مسیری را به اتفاق هم بپیمایند.
بوال در تئاتر شورایی بازیها را بر اساس حواس پنجگانه دسته بندی کرده است: دیدن هرآنچه می نگریم(زیرا در طول روز چیزها را نگاه می کنیم، اما آنها را واقعاً نمی بینیم.) گوش دادن به هرآنچه می شنویم (زیرا در طول روز چیزها را می شنویم، اما به آنها واقعاً گوش نمی دهیم)، احساس کردن هرآنچه لمس می کنیم (زیرا در طول روز چیزها را لمس می کنیم، ولی آنها را واقعاً احساس نمی کنیم)، و ترکیب حس ها (بازیهایی که در یک دسته خاص قرار نمی گیرند). در نظر گرفتن بازیها به این شکل عالی است، زیرا در این صورت ارتباط تنگاتنگی با ضرورتهای حسی یک بازیگر پیدا می کنند.
گاه مردم تصور می کنند بهترین بازیگران کسانی هستند که «اجرایی را تماشایی می کنند». من این را باور ندارم. از نظر من بهترین بازیگران کسانی هستند که قادرند «در همین لحظه» واقعاً ببینند، واقعاً بشنوند و واقعاً احساس کنند. «بازیگری بازی کردن نیست – بازیگری بودن است» – شاید جمله ای کلیشه ای باشد، اما حقیقت دارد. تمام بازیهای شورایی به ما کمک می کنند تا راههای تازه ای برای دیدن، شنیدن و احساس کردن کشف کنیم. هم بازیگران حرفه ای می توانند از آنها بهره بگیرند، هم افرادی که هرگز خود را بازیگر تصور نکرده اند؛ به عبارت دیگر، همۀ انسانها.
من این دسته بندی بوال را در بازیهایم حفظ کرده ام و هرجا بازی مفیدی از دیگران آورده ام یا خودم فعالیتی را ابداع کرده ام، آنها را با همین دسته بندی برمبنای حواس وفق داده ام. فایدۀ این کار این است که مرا یاری می دهد فعالیت هر بازی را متمرکز نگه دارم. همچنین باورم این است که این کار کمک می کند فضای تعریف شده و امنی خلق کنیم تا مشارکت کنندگانِ کارگاه در آن به کاوش بپردازند.
من به این دسته بندی دو بازی دیگر نیز افزوده ام: بازیهای اعتماد و بازیهای تفریحی. اولی را حتماً باید هر روز متناسب با ردۀ خودش انجام داد. دومی را عمدتاً به عنوان راهی برای رها کردن گروه از تنش به کار می برم.
چه مربی باشیم چه مشارکت کنندۀ یک کارگاه آموزشی، به نظرم بهترین راه توضیح انجام بازیها و تمرینات، نوشتن آنهاست.

بررسی بازیها

پس از هر بازی، از مشارکت کنندگان می پرسم: «توی این بازی چی پیدا کردین؟» وقتی این سؤال را می پرسم، عملاً دو پرسش را مطرح کرده ام:
انجام این بازی شخصاً چه فکر یا احساسی در شما ایجاد می کند؟
آیا این بازی نمادین، درمورد مسائلی که اینجا بررسی می کنیم، ایده ای به شما داد؟
من این سؤال را برای گرفتن جوابِ درست نمی پرسم. این امتحان نیست. می پرسم تا بلکه افراد مشارکت کننده به کارهایی که اینجا می کنیم فکر کنند و آنها را احساس کنند. باید تا جای ممکن این چیزها را با گروه در میان گذاشت. آنگاه می توانیم دیدگاههای متفاوت گروه را درک کنیم و همچنین از آگاهی عظیم تر، از آگاهی اجتماع زنده ای با خبر شویم که هر مشارکت کننده عضوی از آن است. این پراکسِس (چرخۀ عمل و تأمل) سهم مهمی در ایجاد قابلیت اپوخۀ (تعلیق داوری) گروهی دارد.

دیوید دایموند

بنیان گذار و مدیر هنری گروه تئاتر هدلاینز در ونکوور کاناداست. او از سال ۱۹۸۱ تا کنون بیش از ۴۰۰ پروژه تئاتر اجتماع بنیاد را درمورد مسائلی چون نژادپرستی، نقشهای جنسی، خشونت، اعتیاد، احترام به نفس، مدارس شبانه روزی، جهانی سازی، احیای زبان، و غیر از اینها برگزار کرده است. او نخستین دریافت کنندۀ جایزۀ هماهنگی فرهنگی شهر ونکوور در سال ۱۹۹۶ بود و در سال ۲۰۰۱ از کالج دانشگاه فرَیزر وَلی، دکترای افتخاری دریافت کرد.

همۀ بازیها نمادین اند

غالباً افراد تصور می کنند بازیها برای گرم کردن اند و کار واقعی در زمان تمرینات، تئاتر مجسمه و تئاتر مجادله انجام می شود. این تصور، تمام جنبه های فرایند را زیر سؤال می برد. بازیها بخشی اصلی از یک پژوهش اند. هر روز برای آنها وقت بگذارید. شما هرگز نمی دانید چه کسی در کارگاه است، حتی اگر مشارکت کنندگانِ کارگاه افرادی باشند که آنها را می شناسید. بازیها خودشان تصویرند– هرکس آنها را شخصاً تجربه می کند و از صافی زندگی شخصی اش می گذراند. بازیها افراد گروه را به هم پیوند می دهند، آگاهی و اعتماد گروهی ایجاد می کنند و به طرز حیرت انگیزی دسترسی به مسائلی را که گروه می خواهد بررسی کند، ممکن می سازند.

اما بازیها چگونه عمل می کنند؟ در سال ۱۹۸۹ وقتی با اجتماع پناهجویان، تئاتری مجادله را با نام پناهگاه خلق می کردیم، در یکی از بازیها به نام دست تأثیرگذار اتفاقی افتاد که یک نمونۀ مثالی عالی است.

دست تأثیرگذار

Effective Hand: این بازی در دستۀ حس کردن هرآنچه لمس می کنیم قرار می گیرد. در کتاب بازیهای بوال عنوان این بازی دست را پیدا کن است.

چشمانتان را ببندید و آرام در اتاق راه بروید. وقتی به کسی رسیدید، بی آنکه با او حرف بزنید برای لحظه ای دستانش را لمس کنید، سپس به حرکت خود ادامه دهید. مدتی این کار را انجام دهید. پس از مدتی، اگر دستی را گرفتید، آن را نگه دارید. هرکس حداقل یک دست را باید بگیرد. اگر دو دست طرف مقابل را بگیرید اشکالی ندارد، اما دست افراد بیشتر را نباید بگیرید.
چشمانتان را بسته نگه دارید و سعی کنید با دست یا دستهایی که گرفته اید آشنا شوید. آیا خشک است یا مرطوب؟ گرم است یا سرد؟ اگر احساس ماجراجویی می کنید، بدانید درگیر حواسی غیر از لمس کردن اید. سعی کنید واقعاً دست(ها) را بشناسید.(کمی برای این کار وقت بگذارید.)
بی آنکه حرف بزنید، چشمانتان را باز کنید و ببینید دست چه کسی را گرفته اید. سپس دوباره چشمتان را ببندید. بی آنکه حرف بزنید با او وداع کنید و با چشمان بسته به راه خود ادامه دهید. (مدتی این راه رفتن را ادامه دهید) حال، با چشم بسته و بدون حرف زدن، همان دست(ها) را دوباره پیدا کنید.

توصیه به جوکر: بهتر است از مشارکت کنندگان بخواهید برای این بازی انگشتر یا دست بندهای خود را درآورند.
من این بازی را بارها با گروههای مختلف انجام داده بودم و هیچوقت اتفاقی نمایشی نیفتاده بود. اما در آن روز یکی از زنان گروه به نام سعیده در میانۀ بازی به شدت به گریه افتاد. همه دست از کار کشیدیم و مدت زیادی دور هم نشستیم.

بازی برای او بسیار نمادین بود. از قصه اش فهمیدیم که این بازی یادآور تجربۀ خروج ناگزیر او با همسرش از ایران بود. این بازی او را به مکانی برگرداند که آنجا سرگردان در تاریکی دنبال دستی مهربان می گشت، نمی توانست چیزی بگوید (همۀ امور مخفیانه بود)، نمی دانست به چه کسی اعتماد کند و خبر نداشت آیا کسی کمکش می کند یا خیر. بیشتر افراد حاضر در کارگاه (یعنی پناهجویان) دقیقاً فهمیدند او از چه حرف می زند.

همه ما در دومین روز از آن فرایند سه هفته ای، به گونه ای حیرت انگیز چیزی را کشف کردیم که در دل نمایشی جای می گرفت که در حال ساختنش بودیم. این حاصل تئاتر مجسمه یا هر فعالیت دیگری نبودکه انتظار داشتیم تصاویر اصلی ما را بسازد. بلکه از چیزی حاصل شد که آن را صرفاً یک بازی برای گرم کردن و تشکیل گروه می پنداشتیم.

الف) دیدن هر آنچه می نگریم

یک همبازی انتخاب کنید . برای بازیهایی که همبازی لازم دارند، همیشه مشارکت کنندگان را ترغیب کنید تا با افرادی کار کنند که تا کنون با آنها کار نکرده اند. این موجب ایجاد ارتباط و اعتماد بیشتر در فضای کارگاه می شود. این یک بازی بوکس است. ولی شما مجاز هستید لگد بزنید، چنگ بکشید، گاز بگیرید، گیس بکشید و ضربات ناجوانمردانه بزنید – یعنی تا حد ممکن می توانید زشت و کریه و چندش آور عمل کنید. اما دو قانون را باید رعایت کنید: حرکات شما باید آهسته باشد و حق ندارید همبازی خود را لمس کنید. شروع کنید. آهسته حرکت کنید. تمرکز کنید. آرام و آرام تر حرکت کنید. (مدتی به این شکل ادامه دهید.) بی حرکت! همگی سه قدم دور از همبازی تان بایستید. نزدیکترین فاصلۀ شما همین است. ادامه دهید. ارتباط خود را با هم حفظ کنید (مدتی به این شکل ادامه دهید.)
بی حرکت! همگی سه قدم دیگر از همبازی تان دور شوید. نزدیکترین فاصلۀ شما همین است. ادامه دهید. ارتباط خود را با هم حفظ کنید (مدتی به این شکل ادامه دهید.)
حالا توی قهوه خانه ای دعوا شده. هر کس می تواند هرکسی را در کل فضای اتاق دنبال کند. آماده باشید. شروع کنید! با حرکت آهسته!

توصیه به جوکر: این بازی سوای اینکه افراد را به خوبی از تنش رها می سازد و هشیاری جسمی ایجاد می کند، بسیار برای تئاتر مجادله مفید است. غالباً شاهد ساخته شدن نمایشهایی هستم که در آنها نوعی خشونت وجود دارد. خشونت برای آنکه تأثیرگذار باشد، باید تا جای ممکن در نمایش واقعی به نظر بیاید. ما خشونت را مثل رقص تمرین می کنیم – هر بار آن را ایمن و دقیقاً به عین خودش تبدیل می کنیم. در روز اجرای مجادله، تماشاگرانی که مداخله می کنند، در کارگاه ما حضور نداشته اند. آنها تمرین نکرده اند و غالباً حالتی هیجانی، عصبی و احساسی دارند. برای آنکه مجادله ارزش خود را حفظ کند نباید از پرداختن به خشونت اجتناب کنیم، اما قرار هم نیست به یکدیگر آسیب بزنیم. بوکس بازی قواعدی ایجاد می کند که تحت آن می توانیم خشونت را در مجادله بررسی کنیم. بازیگران این بازی را انجام داده اند و روش آن را نیز در تمرینات به کار برده اند. بخشی از نقش آنان، با همراهی جوکر، یاری دادن تماشاگر برای تئاتری کردن مداخله های خشن است. اینگونه می توانیم آنچه را می خواهیم بررسی کنیم و امنیت خود را نیز حفظ نماییم.

در سال ۱۹۸۹ وقتی نمایش پناهگاه را برای اجرا به جاهای مختلف می بردیم، بوکس بازی برایم بسیار اهمیت پیدا کرد. ما نمایش و جلسۀ مجادله را بارها اجرا کردیم. یکی از شبها، در لحظه ای از نمایش که مأموران برای بردن دانشجوی مخفی داخل خانه می ریختند، زنی [از بین تماشاگران] داد زد، «کافیه!». این مداخله گر، زنی سالمند و ریزنقش بود و خواست جایگزین زنی شود که آن دانشجو در خانه اش پنهان شده بود. مداخله گر پشت در مخفی شد. وقتی سردستۀ مأموران از در وارد شد، او به سرعت از پشت در بیرون آمد، روی کول او پرید و شروع به کوبیدن مشت بر سر و صورت او کرد. خوشبختانه آن بازیگر خونسردی اش را حفظ کرد و او را پایین نینداخت، چون امکان داشت پیرزن دچار شکستگی استخوان شود. در آنجا ما تئاتر مجادله ای کار می کردیم که در آن خشونت وجود داشت، اما سازوکاری نداشتیم تا آن را عملاً درمورد مداخله ای خشونت بار به کار گیریم. فنون موجود در بوکس بازی این هدف را تأمین می کنند.

دو: چیزی بساز

این بازی را از جوی آیالا (Joey Ayala) و انجمن تئاتر آموزشی فیلیپین (PETA) گرفته ام

لطفاً در دایره بایستید. در سکوت و به سرعت با بدنتان آنچه را نام می برم بسازید: تلفن! ماشین! رخت آویز! و مانند آن.
توصیه به جوکر: این بازی خوبی برای ترغیب به خلاقیت – خارج از چارچوب اندیشیدن – و تقویت گروه است.

سه: انتخاب هدایتگر

من غالباً این بازی را وقتی انجام می دهم که گروه نمایشهای خود را آماده کرده ولی هنوز تمرینات را شروع نکرده است. از طریق این بازی می فهمند که وقتی شخصیتها – درست مثل مردم واقعی – رازی داشته باشند، چقدر قوی خواهند بود. (البته ماهیت این بازی طوری است که با هر گروه فقط یک بار می توانید آن را انجام دهید.)

توصیه به جوکر: این بازی دو بار انجام می شود. بار اول کسی را به عنوان هدایتگر انتخاب نکن. پس از مدتی گروه را به دایره بازگردان و فرایند انتخاب را تکرار کن. این بار همه را انتخاب کن.
(بار دوم، پس از اینکه گروه مدتی سعی کرد هدایتگر را پیدا کند): خیلی خوب، حالا هدایتگر، هدایت کن. بدون حرف زدن کاری کن از تو پیروی کنند.
توصیه به جوکر: پس از انجام هر دو بخش، از گروه بپرس چه اتفاقی افتاد، چه فرقی بین این دوبار بود؟ آنگاه آنچه را انجام دادی به آنان بگو.

همه شانه به شانه در دایره ای فشرده بایستید. چشمتان را ببندید. من دور دایره می چرخم و یکی از شما را به عنوان «هدایتگر» انتخاب می کنم. پشت شما را که لمس کنم یعنی هدایتگر شده اید. اما قرار است هدایتگر خودش را به شما لو ندهد. کارش این است که نگذارد بفهمید هدایتگر است. کار بقیه شما این است که کشف کنید چه کسی هدایتگر است. وقتی او را شناختید، جلو او بایستید. هدایتگر، هر کاری لازم است (بدون خشونت یا حرف زدن) انجام می دهد تا توجه گروه را از خودش منحرف کند. خیلی خوب. چشمتان را باز کنید و دایره را به هم بریزید. می توانید در اتاق راه بروید. کی مخفی شده؟ کی هدایتگره؟

چهار: پرتاب انرژی

بیایید تا جای ممکن در دایره بزرگی بایستیم. یک توپ بزرگ انرژی در دست من است. می خواهیم آن را در دایره برای هم پرتاب کنیم. به این صورت عمل می کنیم: توپ را این طور دریافت می کنیم (جلو سینه خود دست می زنیم) و آن را این طور می اندازیم (به سمت کسی که برایش انرژی می فرستیم، دست می زنیم). من توپ انرژی را توی دایره برای کسی پرت می کنم، او توپ را می گیرد و به سوی فردی دیگر پرتاب می کند، او آن را می گیرد …
به همه بذل و بخشش نکنید. واقعاً دست و نگاه تان را روی کسی که توپ را برایش می اندازید متمرکز کنید. اگر کُلی عمل کنید، کسی نمی داند توپ کجا می رود. (بگذارید این بازی تا جایی ادامه یابد که همه به آن مسلط شوند.) حالا آن را سریعتر انجام دهید.

پنج: حیوانات

توصیه به جوکر: تعداد مشارکت کنندگان این بازی باید زوج باشد. اسم حیوانات را روی برگه های کاغذ همراه با ن (نر) یا م (ماده) برای هر حیوان بنویسید. از هر حیوان باید هر دو جنس (نر و ماده) لحاظ شود. تعداد حیوانات باید به تعداد مشارکت کنندگان باشد. هر مشارکت کننده برگه ای کاغذ انتخاب می کند و آن را به هیچ کس نشان نمی دهد.
همه روی زمین دراز بکشید. شما می دانید چه حیوانی هستید، ولی به کسی نگویید. این حیوان چطور می خوابد؟ مثل او بخوابید. این حالت مثل چیست؟ چه حسی دارد؟ تشنه اید، آب پیدا می کنید و می خورید. گرسنه اید و مثل همان حیوان غذا پیدا می کنید – البته حیوانات دیگر را شکار نکنید (!) و حالا وقت جفت گیری است. جفت خود، نر یا ماده، را پیدا کنید. نمی توانید حرف بزنید. چطور همدیگر را پیدا می کنید؟ آیا کسی را که می خواهد جفت شما شود می پذیرید؟ اگر بله، یک رقص جفت گیری ابداع کنید و مثل حیواناتی که جفت هم می شوند با جفت خود برقصید. وگرنه، سعی کنید راهی پیدا کنید که او را از سر خود باز کنید. می توانید سروصدا کنید، اما نباید مثل انسانها حرف بزنید.
پس از آنکه هرکس جفتش را یافت: آیا یکی از جفتها حاضر است رقص جفتگیری خود را به ما نشان دهد؟ بقیه بگویید این دو چه حیوانی هستند؟ (کمی این بخش را ادامه دهید – بسیار برای گروه مفرح است.)

شش: تهدید / حامی

این نوع دیگری است از بازی یکی تهدیدگر و دیگری حامی ماست در کتاب بازیهای بوال.

در این بازی همگی با چشم باز بایستید. بدون حرف زدن و مخفیانه کسی را انتخاب کنید که مثلاً از او می ترسید. این کسی نیست که واقعاً از او می ترسید. حالا کسی را انتخاب کنید که مثلاً حامی شماست – باز هم بدون حرف زدن و به صورت مخفیانه. کار شما این است که حامی را بین خود و فردی که از او می ترسید نگه دارید. حاضرید؟ شروع کنید!

توصیه به جوکر: من این بازی را دوست دارم. گاهی در یک مهمانی یا در یک گردهمایی بزرگ اجتماعی حضور داری و شاهد جریان حرکت افراد در فضای آنجا هستی. عدۀ زیادی در تعقیب برخی و گریزان از برخی دیگرند، بی آنکه حرفی بزنند. این اتفاق در اجتماعات هم می افتد. ما شاهد این کنش و حاصل آن را در بازی هستیم، در مورد عملکرد آن در زندگی مان چه نظری داریم؟

هفت: فضای خالی را پر کن

این بازی از کارگاه مایکل راد (Michael Rohd) به نام امید امری حیاتی است اخذ شده است. در بازیهای بوال نیز نوع دیگری از آن وجود دارد به نام هیچ جای اتاق خالی نیست

همه راحت و با چشم باز در اتاق راه بروید. به هم توجه کنید. حالا به فضاهای بین خودتان و دیگران، خودتان و دیوارها توجه کنید. فضاهای خالی را پر کنید. نگذارید جایی خالی بماند. (بگذارید مدتی این کار را انجام دهند.) تندتر راه بروید. مراقب باشید با شتاب به سمت هم نروید. تندتر … (بگذارید مدتی این کار را انجام دهند.) بی حرکت! دست هم را بگیرید و باز هم فضای خالی را پر کنید (بگذارید مدتی این کار را انجام دهند.) تندتر … بی حرکت! سه نفره. بعضی از شما جدا می شوند و گروههای جدیدی تشکیل می دهند. حواستان باشد. فضای خالی را پر کنید … تندتر … (بگذارید مدتی این کار را انجام دهند.) بی حرکت! حالا باز هم به تنهایی، تا جای ممکن سریع، فضای خالی را پر کنید. نگذارید هیچ فضایی خالی بماند. با نهایت سرعت بدوید، بی آنکه به کسی بخورید.
توصیه به جوکر: این بازی خوبی برای اوایل برگزاری یک کارگاه یا در صورت لزوم گاهی برای تغییر فضا در زمان برگزاری کارگاه است – یعنی وقتی از فضای کارگاه به فضای اجراییِ بزرگتری می رویم.

هشت: آینه

در صفحۀ ۱۲۰ کتاب بازیهای بوال، چند بازی آینه به ترتیب آمده است.

توصیه به جوکر: در اغلب کلاسهای بازیگری از تمرینات آینه استفاده می کنند. اولین بار در کلاس نمایش دبیرستان با آن مواجه شدم و بار دیگر در کلاس بازیگری حرفه ای. این تمرین برای برانگیختن آگاهی جسمی و ایجاد ارتباط بین افراد عالی است.
یک همبازی پیدا کنید و رو به هم بایستید. یکی هدایتگر و دیگری پیرو است. نباید حرف بزنید. آهسته و نرم حرکت کنید. هدایتگر را تعویض کنید. حالا هیچیک هدایتگر نباشید. هدف همزمان شدن فکر و حرکت است، نه فریب دادن همدیگر. به گروههای چهارنفره تبدیل شوید، بی صدا و بی هدایتگر حرکت کنید. گروههای هشت نفره شوید (و به همین منوال تا اینکه همه افراد گروه در دو خط رو به هم قرار گیرید). افراد هر خط دست هم را بگیرید و دو «موجود زندۀ» طویل را بسازید که بدون هدایتگر رو به هم هستند. گروه را به هم بریزید – از میان این آشفتگی همبازی تازه ای پیدا کنید. دوباره شروع کنید …

نُه: شمشیر پاریسی

در صفحۀ ۸۱ کتاب بازیهای بوال نوع دیگری از این بازی به نام شمشیر چوبی پاریس آورده شده است.

در دو گروه رو به هم بایستید. هرگروه باید هدایتگری داشته باشد که می آید و جلو گروهش می ایستد. هدایتگرها وانمود می کنند شمشیر بلندی در دست دارند. آنها مُجازند چهار حرکت انجام دهند: بریدن سر (بالا افقی)، بریدن پا (پایین افقی) و بریدن هر دو دست از شانه (چپ و راست عمودی). هر هدایتگر و همۀ افراد پشت سرش با هر حرکت شمشیر هدایتگر مقابل، باید در جهت مخالف بپرند. یعنی: اگر هدایتگر بخواهد دست راست را بزند، همۀ گروه به چپ می پرند و اگر بخواهد پا را بزند، همۀ گروه به هوا می پرند.
اگر تیغ شمشیر به عضوی از گروه بخورد، او به شکلی بسیار نمایشی می افتد و می میرد. اگر هدایتگر بمیرد، کسی از همان گروه جایگزینش می شود. برنده گروهی است که هنوز افراد سر پا دارد.

ده: بشقاب

در صفحۀ ۱۳۷ کتاب بازیهای بوال، نوع دیگری از همین بازی با عنوان متعادل کردن دایره ثبت شده است.

بیایید همه در دایره بایستیم. (تعداد افراد این بازی باید زوج باشد.) بیایید دایره را دو نیم کنیم. یک طرف الف ها و طرف دیگر ب ها هستند. اگر۳۰ مشارکت کننده داشته باشیم، الف ها را ۱ تا ۱۵ و ب ها را ۱ تا ۱۵ می نامیم.الف ها و ب ها همبازی اند و در دایره رو به هم می ایستند.
تصور کنید وسط دایره توپی به اندازۀ توپ بسکتبال قرار دارد. روی این توپ بشقاب بزرگی به اندازۀ دایره قرار گرفته است. چون بشقاب روی توپ است، به آسانی به این یا آن سو متمایل می شود. همبازیهای متقابل باید وارد بشقاب شوند و تعادلش را نگه دارند. آنها حق حرف زدن ندارند.
شماره های ۲ وارد بشقاب شوید … تعادلش را نگه دارید … و حالا راهی برای خروج پیدا کنید.
شماره های ۱۰ وارد بشقاب شوید … تعادلش را نگه دارید. شماره های ۴ … به همین ترتیب … هر کس روی بشقاب بیاید. تعادلش را حفظ کنید.

منبع:
تئاتر شورایی (گفت و گوی انتقادی و تعهد اجتماعی)؛ به کوشش علی ظفرقهرمانی نژاد، نشر نمایش، صص 295 تا 310