تئاتر کاربردی: یک ظرفیت سیاسی بی بدیل
تئاتر کاربردی:
یک ظرفیت سیاسی بی بدیل
علی ظفرقهرمانی نژاد
اگر خود را به عنوان فرد اِبراز نکنیم، اگر قصه هایمان را در دل نگه داریم، بالاخره بیمار خواهیم شد. فشار روانی شکل بیماری به خود خواهد گرفت ... اجتماع نیز مانند فرد ارگانیسمی زنده است و نیاز دارد خود را اِبراز کند، وگرنه عین آدم ها بیمار خواهد شد.
دیوید دایموند، تئاتر برای زندگی
الف) تعریف
تئاتر کاربردی یعنی، «پرداختن به یک مسئله با مشارکت نمایشی به قصد ایجاد تغییر.»
چیزی که ژانر، مکان و مشارکت کنندگانِ یک تئاتر کاربردی را تعیین می کند، خودِ مسئله است.
برای نمونه اگر مسئلۀ مورد بررسی ما ضعف ارتباط میان فردی در کودکان باشد، ژانرِ «درام/تئاتر خلاق» در مکان های جمعی مربوط به کودکان و با مشارکت دادن خود آنان کاربرد خواهد داشت، اگر بخواهیم به مسائل کیفری بپردازیم، ژانر «تئاتر زندان» در ندامتگاه ها و با حضور زندانیان و زندانبانان به کار می آید، یا اگر از شکاف های بین نسلی رنج می بریم، گونۀ «تئاتر خاطره» با حضور افرادی از دو یا چند نسل مختلف در اجتماع شان کارایی خواهد داشت. تعدد مسائل در اجتماعات انسانی موجب شده تا گونه های متنوعی از تئاتر کاربردی سر برآورند.
اگر هر یک از این گونه ها را به صورت فرایندی، در فضایی کارگاهی و با حضور تعدادی از اعضای یک اجتماعِ هدف مورد استفاده قرار دهیم، کار ما «درام کاربردی» خواهد بود. اگر از این فرایندِ کارگاهی تئاتری شکل بگیرد که مخاطبانش کل اجتماعِ هدف باشند، اجرای ما یک «تئاتر کاربردی» خواهد شد. در مجموع، هدف درام/تئاتر کاربردی ایجاد تغییر در الگوهای رفتاریِ ناکارآمدی است که مانع از زندگی مطلوب اجتماعی می شوند.
درام/تئاتر کاربردی برای آنکه به جریان بیفتد نیازمند یک «تسهیلگر» متبحر است، کسی که هم بداند چه را (کدام ژانر را درکجا و با چه کسانی- طبق ضوابط فنی) به کار گیرد و هم بداند چرا (برای بهبود شرایط عمومی، نه منافع شخصی یا گروهی – طبق ضوابط اخلاقی) از این نوع نمایش استفاده کند.
اگر معیار اخلاقیِ تئاتر کاربردی را برداریم، آن را به «تئاتر ایمرسیو(1) » تقلیل داده ایم، چه تئاترِ «ایمرسیو» بخشی از تئاتر حرفه ای یا جریان اصلی است که بنا به اقتصاد سودمحورش ماهیت سیال و شناوری برای خود قائل است و به نیت بازاریابی به هر چیزی، از جمله به تکنیک های مردمی تئاتر کاربردی، دست اندازی می کند تا بلکه تماشاگران بیشتری را به دیدن اجراهای خود بکشاند و گیشه اش را پر رونق تر کند (2). برعکس، تئاتر کاربردی (که به نیت از آنِ مردم کردنِ تئاتر، همه را درگیر تجربۀ درام و اجرای تئاتر می کند) خود را با حمایت های تحول خواهانه یا با الگوهای اقتصاد «پایدار» می گرداند تا مرتکب این نقض غرض نشود که هنری را که متعلق به خود مردم است به مردم بفروشد!
با این حال، هیچ تسهیلگری را نمی توان به چنین اقتصاد اخلاق بنیانی پایبند کرد مگر اینکه او حساب این هنر مردمی و عام المنفعه را از منطق سودمحور و رقابتیِ هنر حرفه ای جدا کرده باشد، به اثرات تحول ساز این تئاتر بر جامعه یقین حاصل کرده باشد و با عزمی راسخ بخواهد به مدد امکانات این نوع از تئاتر، در راستای بهبود شرایط عموم مردم گام بردارد. به بیان دیگر، برای تسهیلگریِ تئاتر کاربردی به «هنرمند-کنشگر» نیاز داریم، نه به هنرمند صِرف.
1.Immersive theatre
2. در چند سال اخیرکتاب های متعددی در زمینۀ «تئاتر ایمرسیو» منتشر شده است. یکی از منابع خوبی که اهداف و راهبردهای این نوع از تئاتر را بررسی و نقد می کند، این کتاب است:
Alston, Adam, Beyond Immersive Theatre: Aesthetics, Politics and Productive Participation, Palgrave Macmillan, 2016.
ب) ظرفیت سیاسی
تمام سازوکارهای تئاتر کاربردی در راستای ایجاد فضایی باز برای «گفت وگوی انتقادی» و «مشارکت خلاق» عمل می کنند. تئاتر کاربردی از کودک تا سالمند به همۀ شهروندان تمرین همفکری، همکاری و هم افزایی می دهد و مجالی در اختیارشان می گذارد تا با تکیه بر خِرد و خلاقیت جمعی، راه هایی برای برون رفت از درد و رنج های مشترک شان پیدا کنند. در تئاتر کاربردی قصه ها یا مسائل واقعی توسط خود شهروندان بازسازی یا شبیه سازی می شوند و مورد بررسی و آسیب شناسی جمعی قرار می گیرند. آنها در فضای امن و بی ضررِ تئاتر، با تکیه بر توان جدلی/گفت و گوییِ هنر نمایش و به شیوه ای کاملاً ایمن و دموکرایتک به طرح و پردازش مشکلات و به یافتن راهکارهای عملی برای رفع آن مشکلات اهتمام می ورزند.
تسهیلگری نمایشیِ هر مشکلی باعث می شود که خود شهروندان (بدون آنکه امر و نهی شوند یا پیشاپیش برایشان درست و غلطی تعیین شود) طی یک هم اندیشی جمعی از امر شخصی به امر اجتماعی، از امر خاص به عام، از جزء به کل، و از پدیده به قانون برسند.
این ظرفیتِ بی بدیلی است که آگوستو بوال از آن به «دموکراسی تئاتری» یاد می کند، موهبت عظیمی است که اگر مسئولین هر جامعه ای آن را دریابند و به صورت دائمی و حداکثری آن را به جریان بیندازند، به آسانی – و پیش از آنکه کار از کار بگذرد- می توانند خود و جامعه را از گزند بسیاری از بحران ها یا فجایع سیاسی اجتماعیِ محتمل برهانند. برای درک این امر لازم است قدری کارکرد سیاسی اجتماعی تئاتر کاربردی را توضیح دهیم.
تئاتر کاربردی قادر است «اجتماع سازی» کند و «اجتماع محلی» پدید آورد، میعادگاهی عمومی که دست کم هفته ای یک بار بتوان در آن یکی از مسائل اولویت دار مربوط به هر محله یا اجتماع را- به هدایت یک تسهیلگرِ دوره دیده و با حضور یک حقوق دان محلی کارآزموده- به شُور عمومی گذاشت. اگر مسئولین جامعه چنین میعادگاهی را به رسمیت بشناسند یا خود به آن رسمیت ببخشند، ضمن حضور مستقیم یا با واسطه در آنجا و طرح دیدگاه ها و استدلال های شخصی خویش در رابطه با هر مسئلۀ مورد بررسی، نهایتاً قادر خواهند بود طبق اجماع نظر حاصل از آن جلسه طوری برای رفع آن مسئله اقدام کنند که بیشترین حد رضایت طرفین (شهروندان و مسئولین) را به دنبال داشته باشد.
وانگهی مسئولین می توانند تئاتر کاربردی را در سطحی کلان و بزرگ مقیاس نیز به جریان بیندازند. کافیست همۀ اجتماع های محلیِ کل کشور را به هم مرتبط کنند و یک «شهام» (شبکۀ همبستگی اجتماعات محلی) پدید آورند، آنگاه قادر خواهند شد در موارد حساسی که قوانین، منافع یا ارزش های عمومی در سطح ملی محل مناقشه می شوند، با رجوع به این شبکه از خرد جمعی خود شهروندان برای رفع آن مناقشات استفاده کنند.
حتی از این هم فراتر، مسئولین می توانند پیش دستی کنند و بابت هر تصمیم یا اقدامی که احتمال می دهند منجر به ابهام، پرسش، تردید، نگرانی یا نارضایتی عمومی مردم خواهد شد، پیشاپیش از طریق شبکۀ نامبرده از شهروندان کل کشور چاره جویی و کسب تکلیف کنند؛ یعنی از آنها هم آسیب شناسی بخواهند و هم راه حل های بدیل طلب کنند. در این صورت می توانند با دست باز و طبق برآیندی از بهترین راهکارهای پیشنهادیِ مردم عمل کنند، عملکردی که هم به رضایت، اعتماد و وفاق ملی می انجامد و هم به محبوبیت و ماندگاری خود مسئولین.
آیا آرمان هر حکومتی این نیست که شهروندانش به جای تقابل با مسئولین، کمک حال و مشاورآنها شوند و خودشان به عنوان «شهروند-مسئول» منشأ تغییرات مثبت و سازنده باشند؟
و آیا آرمان هر شهروندی این نیست که مسئولین به جای کنترل گری و اعمال نظر، به دانسته ها و تجربیات ایشان میدان دهند و در راستای بهبود امور از آنها مشارکت بگیرند؟
و آیا آرمان هر کنشگری این نیست که میان شهروندان و مسئولین تعاملی سازنده و صلح آمیز برقرار شود؟
می توان با اجرای هر پروژۀ تئاتر کاربردی همۀ این موارد را محقق کرد و عملاً به مفاهیمی چون صلح پایدار، گفت وگوی انتقادی، ارتباط بدون خشونت، همگرایی و وفاق ملی، مردم سالاری کنش انگیز و شهروندی مشارکت جویانه جامۀ عمل پوشاند و بُعد واقعی بخشید.
به همۀ این دلایل است که تئاتر کاربردی را هنر «توسعه گرا» و «عدالت محور» می نامند. این هنر «در عمل» به مسئولین و شهروندانِ قرن بیست و یکم چیزهای مهمی می آموزد:
اینکه با رسمیت دادن به گفت و گوی دائمی، حداکثری و بی قیدوشرط (همزمان در ابعاد محلی و ملی) می توان به تفاهم و به رفع مشکلات جمعی امید داشت، ولی هرگز نمی توان از دل مدیریت یک سویۀ مسائل، پاک کردن صورت مسائل، دور زدن مسائل، لاپوشانی مسائل، تحریف اذهان از مسائل، یا برخورد قهرآمیز با معترضانِ به مسائل، برنامه ای برای زندگی مطلوب جمعی بیرون کشید؛
اینکه میدان دادن به این الگوی رهایی بخش (مشارکت مردمی از طریق دموکراسی تئاتری) نه تنها به بقای هیچ سیستمی لطمه نمی زند، بلکه نظم خودسامان بخشی پدید می آورد که همواره شهروندان و مسئولین را در تعامل مثبت و سازنده با یکدیگر نگه می دارد، در عین حال بدخواهان و دشمنان چنین تعاملی را نیز خلع سلاح می کند؛
اینکه اگر یک سیستم حافظ، حامی، مشوق و تسهیلگر این الگوی ارتباطی شود، اگر به عاملیت ومشارکت شهروندان اعتماد کند و اگر اجازه دهد که آنها فقط تماشاگر نباشند بلکه در تصمیم ها و در تحولات نقش ایفا کنند، هم کار خود را آسان می کند و هم باعث می شود که شهروندان راحت تر با تبعات و محدودیت های احتمالی تصمیمات و تغییرات کنار بیایند و به جای نشانه رفتن انگشت اتهام به سوی فردی خاص، نیروی نقش آفرینی خود را تقویت کنند؛
اینکه توسعۀ سیاسی ناگهان به دست نمی آید، بلکه حاصل مشقی صبورانه و مستمر است که اول به «دقت» بها می دهد، بعد به «سرعت»؛
و اینکه تنها از رهگذار کثرت است که می توان به وحدت رسید، به بیان دیگر، با به رسمیت شناختن تفاوت ها و میدان دادن به تبادل تجربه ها و دانسته هاست که اعتماد و تفاهم در سطح ملی حاصل می شود، نه با تقسیم شهروندان به «خودی» و «غیرخودی»!
هر سیستمی که این ها را دریابد، نجات بخش خود و ملتش خواهد بود و چه بسا به الگوی زندۀ «مصالحۀ ملّی از راه هم افزایی» بدل شود.
شرط این کار چیزی نیست جز: رسمیت بخشیدن به «گفت و گوی انتقادی» و «مشارکت خلاق» شهروندان در راستای بهبود امور- صد البته پیش از آنکه کار از کار بگذرد!
و این منوط به تغییری ساده اما اساسی در الگوی ارتباطی مسئولین هر جامعه ای با شهروندان آن جامعه است:
ایشان به جای اینکه نظرشان را به شهروندان اِعمال یا القاء کنند، نظر خود را با شهروندان به بحث بگذارند.
به بیان موجزتر، تسهیلگری کنند.
همین!
1 دیدگاه
میثم سجادی
بسیار آموختم، امید به روزگارانی چنین که هر قانونی از مسیر سؤال و به بحث گذاشتن بگذرد و از طریق تئاتر قانونگذار به رأی گذاشته شود و بعد از روشن شدن تمام دیدگاهها و نقطه نظرات و پیچیدگیهای اجتماعی میتوانیم آن را در اختیار مجلس قانونگذار بگذاریم تا از این رهگذار همه چیز را قبل از تصویب هر قانون ببینیم و عملکرد فراگیرتری نسبت به قبل از انجام ایده تئاتر کاربردی از نوع قانونگذاری داشته باشیم.