در لباس متخصص

آشنایی با روش «در نقش متخصص»

برگردان: آرش ابرازی بخشایش

«در نقش متخصص»، رویکردی آموزشی است که از متون خیالی استفاده کرده تا فعالیت‌هایی هدفمند و سرگرم‌کننده‌ در راستای یادگیری ایجاد کند.

در این رویکرد، معلم متنی داستانی تهیه می‌کند و دانش‌آموزان وظایف یک تیم متخصص را برعهده می‌گیرند. کارفرما از آنها می‌خواهد به‌عنوان یک تیم بر روی مسئله‌ای کارکنند. این برنامه به این منظور طراحی شده است تا با مجموعه فعالیت هایی که مد نظر قرار می‌گیرد، آنها را درگیر مطالعه و توسعه حوزه‌های گسترده در برنامه آموزشی کند.

مثلاً، این گروه از دانش آموزان نقش یک تیم باستان‌شناس را ایفا کرده و برای موزه کایرو، مقبره‌های مصر را حفاری می‌کنند. برای تکمیل این امر، دانش آموزان باید در مورد تاریخچه مصر باستان تحقیق کنند (درباره مقبره‌ها، ابزارهای دست‌ساز و آیین‌های مذهبی، اطلاعاتی به دست بیاورند) و در طول این فرآیند، حوزه‌های گسترده‌ای از برنامه آموزشی از جمله تاریخ، جغرافیا، هنر و طراحی را مطالعه می‌کنند و به همیبن ترتیب مهارت‌های خواندن، نوشتن، حل مسئله و پژوهش را در خود پرورش می‌دهند. این روش، برای تدریس تمام مدت کل برنامه آموزشی طراحی نشده بلکه رویکردی است که به صورت انتخابی، همزمان با دیگر روش‌ها، توسط معلم استفاده می‌شود.

دانش‌آموزان از همان ابتدا می‌دانند که درگیر نقشی داستانی هستند و همچنین نسبت به این مسئله آگاهی دارند که این روش، نوعی شبیه سازی طراحی شده توسط معلم برای گول زدن دانش آموزان و واقعی نشان دادن آنچه که اتفاق می‌افتد، نیست‌. ورود آگاهانه به داستان و خارج شدن از آن، یکی از ابعاد مهم این روش است و مانند بازی‌‎های خلاقانه، شرکت‌کنندگان می‌دانند که این داستان هروقت معلم بخواهد ممکن است متوقف و یا ازسر گرفته شود؛ بنابراین فعالیتی که درون یک داستان انجام می‌شود، از بیرون، می‌تواند یک هدف را برای یادگیری برنامه آموزشی، ایجاد کند.

معلم می‌تواند مسئولیتی مشخص برای دانش‌آموزان تعریف کند، گویی آنها یک تیم متخصص هستند (مانند نوشتن یک گزارش برای موزه یا برنامه‌ریزی برای برگزاری یک نمایشگاه) و سپس بازی را متوقف کند تا دانش‌آموزان از داستان بیرون بیایند و او بتواند به‌طور مستقیم، دانش و مهارت‌های مورد نیاز برای تکمیل این امر را به آنها آموزش دهد.
زمانی که همه کارها به اتمام رسید، معلم می‌تواند داستان را از نو شروع کند و دانش‌آموزان می‌بینند که متخصصان در درون داستان چقدر تأثیرگذار است. همین فرایند وارد شدن و بیرون آمدن از داستان است که روش «در نقش متخصص» را به عنوان یک رویکرد آموزش و یادگیری معرفی خواهد کرد.

این روش چگونه اجرا می‌شود؟

در روش «در نقش متخصص» بچه ها تظاهر نمی‌کنند که متخصص هستند.
تضاد
«در نقش متخصص» بودن به این‌معنی نیست که دانش آموزان به‌یکباره دارای مهارت می‌شوند. آنها در دنیای واقعی هنوز‌کودکند و تنها، تصور می‌کنند که انگار متخصص هستند. آنها احساس می‌کنند که قدرت و مسئولیت‌پذیری یک تیم متخصص را دارند، بر روی موضوعی مهم‌کار می‌کنند، در کاری که انجام می‌دهند دقت به خرج می‌دهند و به کار‌خود افتخار می‌کنند.

همکاری
معلم و دانش آموزان در این داستان ساختگی به‌عنوان افرادی که بر روی موضوعی واحد کار‌مشترکی دارند، با یکدیگر همکاری می‌کنند؛ به عبارت دیگر، معلم (در این داستان) عمداً رابطه خود را با دانش‌آموزان به سطحی برابر می‌رساند. در این روش تصمیمات با مشورت اعضای گروه گرفته شده و قدرت هدایت داستان بین همه به‌طور یکسان توزیع می‌شود. توجه به این نکته که در واقعیت، قدرت معلم بدون تغییر باقی می‌ماند حائز اهمیت است.
فضای امن
ایجاد بستری داستانی نوعی «محدوده امن» در کلاس درس است که در آن دانش‌آموزان از طریق تصمیم‌گیری، مسئولیت‌پذیری و رویارویی با موقعیت‌های چالش‌برانگیز تجربه کسب کنند؛ برخلاف دنیای واقعی که در آن کودکان به‌ندرت می‌توانند چنین تجاربی را به دست آورند، تجاربی که تنها با روش «در نقش متخصص» در آنها شکل می‌گیرد. در دنیای داستانی آنها می‌توانند کشف کنند، به بحث و گفتگو بپردازند و ارزیابی کنند گویی که در دنیایی واقعی هستند. این همان کلاس ایده‌آل در نظر هیتکات است. وقتی وارد چنین آزمایشگاهی می‌شوید ، دانش و آموزش را با خود به همراه آورده و مسئولیت‌پذیر می‌شوید.
مهمتر از همه، شما می دانید که نتیجه آنچه در آنجا انجام می‌دهید برای شخص دیگری غیر از خودتان اهمیت دارد. چنین محیط‌هایی نمونه‌هایی هستند که می‌توانند موجب تغییر در جامعه شوند.

اجازه‌دهید با بیان رشته فعالیت‌هایی از «پارک حیوانات» این موضوع را روشن کنم:
- در دنیای خیالی دانش‌آموزان تصور می‌کنند که نگهبان پارک هستند و باید از حیوانات صحیح و سالم نگهداری کرده و آنها را نجات دهند.
- خارج از تخیل و در دنیای واقعی (به عنوان دانش‌آموز)، آنها با همکاری هم، حیوانات گوناگونرا شناخته، با زیستگاه و غذای آنها آشنا می‌شوند.
- در این داستان آنها از این دانش برای اداره‌کردن پارک استفاده کرده و از طرف صاحب پارک مأموریت دارند که برای آموزش و راهنمایی مراجعه‌کنندگان روش‌هایی بیابند.
- در واقعیت با استفاده از دانش خود بروشور و کتابچه درست می‌کنند تا به روشی قابل درک و فهم به مراجعه کنندگان اطلاعات بدهند.
- در تخیل آنها با مالک پارک (این همان مشتری در روش هیتکات است) ملاقات می‌کنند و از عملکرد خود گزارش داده و یافته‌های خود را با او به اشتراک می‌گذارند، مالک به آنها بازخوردی ارائه کرده و درخواست پیشرفت‌های گوناگون دارد‌.
در خارج از داستان، دانش آموزان به محل کار خود برمی‌گردند و داده‌های خود را بر اساس مکالمه با مشتری بنا می‌کنند.
به این ترتیب دانش‌آموزان و معلم در زمان‌های مختلف از تخیل خارج می‌شوند و مرتباً از بخش‌های مختلف، فرصت‌هایی برای یادگیری ایجاد می‌کنند. معلم به‌هیچ‌وجه آنها را تنها نمی‌گذارد یا از آنها انتظار ندارد که چیزهایی را که نمی‌دانند از آن اطلاع داشته باشند یا کارهایی را انجام دهند که خارج از توان آنهاست. او همچنان منابع، حمایت‌ها و بازخورد لازم را برای رفع چالش‌ها در فضای داستانی و خواسته‌های مالک در اختیار آنها قرار می‌دهد.
معلم و کودکان در واقع نویسندگان این داستان هستند و این کار را با همکاری یکدیگر شکل می‌دهند. هرزمان که لازم باشد، با متوقف کردن داستان، معلم این فرصت را به دانش‌آموزان خود می‌دهد تا به عقب برگردند و در مورد چالش‌هایی که با آنها روبرو هستند بحث کنند و در صورت نیاز آنها را تشویق و پشتیبانی کند. به‌این‌ترتیب دانش‌آموزان می‌توانند ببینند که چه چیزی را باید بدانند و چه کاری را انجام دهند. با رفتن به دنیای داستان و برگشتن به دنیای واقعی، معلم فضایی تأمل‌برانگیز ایجاد می‌کند که دانش آموزان در مورد هدف کار خود فکر کرده و چیزهای لازم را برای بهبود کارشان تدارک ببینند؛ بنابراین کودکان هم متخصص هستند و هم نیستند. دردنیای داستان آنها نقش متخصصان را بر عهده می‌گیرند، افرادی که چیزهای زیادی می‌دانند، می‌توانند کارهایی را ماهرانه انجام دهند و مسئولیت زیادی نیز بر عهده داشته باشند. بااین‌حال در خارج از داستان هنوز خودشان هستند، دانش آموزانی که در مدرسه در حال پیشرفتند و یادگیری.
کودکان هرگز در دنیای واقعی متخصص واقعی (به معنای داشتن مهارت و دانش مورد نیاز متخصصان) نیستند. در عوض آنها متخصصان خیالی هستند (بازیگران شخصیت‌های تخیلیِ زاده افکار خودشان هستند) و روایتِ زندگی و تجربیات آنها را نشان می‌دهند.
با ایجاد این دوگانگی، در نقش متخصص بودن، این امکان را به دانش‌آموزان می‌دهد که بتوانند با امکانات و دیدگاه‌های مختلف آزمایش کنند، مسئولیت در نقش بودنشان را و بار این قدرت را تجربه کنند. آنها تصمیم گیری کرده و هدایت اتفاقات را برعهده می‌گیرند. منظور هیتکات وقتی که گفت: کلاس باید یک آزمایشگاه باشد؛ دقیقا همین است؛ یعنی مکانی که کودکان می‌توانند ایده‌ها و شیوه‌های مختلف را از طریق روش‌های مختلف بازیگری تجربه کرده و بر روی آنها تأمل داشته باشند.
برای یادگیری واقعی، دانش‌آموزان باید از مهارت‌ها و مفاهیم جدیدی که به‌دست می‌آورند آگاه باشند (یعنی آنها باید آنچه را که می‌آموزند بشناسند) و باید در برخی از مراحل یادگیری، مسئولیت خود را بر عهده بگیرند. ... «تماشاگر» درونی آنها باید بیدار شود تا آنها از دنیای داستانی که در آن کنش انجام می‌دهند و مسئولیتی که بر عهده دارند لذت ببرند.

چطور بچه‌ها می‌توانند متخصص باشند؟ (تناقض روش«در نقش متخصص»)

در نقش متخصص بودن در ظاهر امر دچار تناقض است: چگونه از کودکانی که دانش اندکی دارند توقع متخصص بودن داشته باشیم؟ آیا متخصص بودن مستلزم سال‌ها آموزش و تجربه و تمرین مرتبط نیست؟ اینکه از بچه‌ها توقع داشته باشیم مثل یک‌ متخصص فکر و عمل کنند احمقانه نیست؟ این‌مسئله مهمی است و اگر می‌خواهید از این روش استفاده کنید باید تصور واضحی از معنی کلمه متخصص در ذهن داشته باشید. بچه‌ها متخصص نیستند و نمی‌توانیم وانمود کنیم که آنها این توانایی را دارند و با این وانمود کردن به دانش آنها اضافه نمی‌شود.
این روش شامل این است که کودکان بتوانند مسئولیت‌های اشخاص متخصص و ماهر را به‌طریقی بر عهده بگیرند (این همان در نقش بودن است). این امر مانند بازی‌کردن نقشی خیالی در یک نمایش است. این نمونه‌ای از ایجاد باورپذیری در زمانی است که آنها وانمود می‌کنند شخصی غیر از خود واقعی‌شان هستند و تمام توانایی‌های نقش را دارند.
وقتی در تخیل خود غرق می‌شوند دنیای واقعی هنوز در اطراف آنها وجود دارد؛ در واقع هیچ‌وقت آنها را ترک نمی‌کند و بچه‌ها کاملاً به این موضوع آگاه هستند؛ بنابراین وقتی تصور می‌کنند سوپرمن هستند می‌دانند این بدان معنا نیست که بتوانند پرواز کنند یا جلوی گلوله را بگیرند. آنها به اطراف می‌دوند، سروصدا می‌کنند، قربانیان را نجات می‌دهند و با دشمنان می‌جنگند اما می‌دانند که هیچ‌کدام از اینها واقعی نیستند و کاملا این موضوع را درک می‌کنند. نیازی نیست تا بزرگترها این موضوع را برای آنها توضیح بدهند: آنها کاملا آگاه هستند و می‌خواهند تا جایی که می‌توانند این تخیل را ادامه دهند و این روش به کمک تخیل آنها اجرا می‌شود. بچه‌ها می‌دانند که متخصص واقعی نیستند و نیز می‌دانند که مسئول پارکی پر از حیوانات خطرناک نیستند. آنها می‌دانند که با توجه به توانایی‌های‌شان در دنیای واقعی دانش و مهارتشان محدود است. پس وقتی خودشان را در دنیای خیالی در هیبت متخصص می‌بینند، می‌دانند که فقط تظاهر است و درواقع توانایی‌های محدودی دارند.

اجازه‌دهید با بیان رشته فعالیت‌هایی از «پارک حیوانات» این موضوع را روشن کنم:
- در دنیای خیالی دانش‌آموزان تصور می‌کنند که نگهبان پارک هستند و باید از حیوانات صحیح و سالم نگهداری کرده و آنها را نجات دهند.
- خارج از تخیل و در دنیای واقعی (به عنوان دانش‌آموز)، آنها با همکاری هم، حیوانات گوناگونرا شناخته، با زیستگاه و غذای آنها آشنا می‌شوند.
- در این داستان آنها از این دانش برای اداره‌کردن پارک استفاده کرده و از طرف صاحب پارک مأموریت دارند که برای آموزش و راهنمایی مراجعه‌کنندگان روش‌هایی بیابند.
- در واقعیت با استفاده از دانش خود بروشور و کتابچه درست می‌کنند تا به روشی قابل درک و فهم به مراجعه کنندگان اطلاعات بدهند.
- در تخیل آنها با مالک پارک (این همان مشتری در روش هیتکات است) ملاقات می‌کنند و از عملکرد خود گزارش داده و یافته‌های خود را با او به اشتراک می‌گذارند، مالک به آنها بازخوردی ارائه کرده و درخواست پیشرفت‌های گوناگون دارد‌.
در خارج از داستان، دانش آموزان به محل کار خود برمی‌گردند و داده‌های خود را بر اساس مکالمه با مشتری بنا می‌کنند.
به این ترتیب دانش‌آموزان و معلم در زمان‌های مختلف از تخیل خارج می‌شوند و مرتباً از بخش‌های مختلف، فرصت‌هایی برای یادگیری ایجاد می‌کنند. معلم به‌هیچ‌وجه آنها را تنها نمی‌گذارد یا از آنها انتظار ندارد که چیزهایی را که نمی‌دانند از آن اطلاع داشته باشند یا کارهایی را انجام دهند که خارج از توان آنهاست. او همچنان منابع، حمایت‌ها و بازخورد لازم را برای رفع چالش‌ها در فضای داستانی و خواسته‌های مالک در اختیار آنها قرار می‌دهد.
معلم و کودکان در واقع نویسندگان این داستان هستند و این کار را با همکاری یکدیگر شکل می‌دهند. هرزمان که لازم باشد، با متوقف کردن داستان، معلم این فرصت را به دانش‌آموزان خود می‌دهد تا به عقب برگردند و در مورد چالش‌هایی که با آنها روبرو هستند بحث کنند و در صورت نیاز آنها را تشویق و پشتیبانی کند. به‌این‌ترتیب دانش‌آموزان می‌توانند ببینند که چه چیزی را باید بدانند و چه کاری را انجام دهند. با رفتن به دنیای داستان و برگشتن به دنیای واقعی، معلم فضایی تأمل‌برانگیز ایجاد می‌کند که دانش آموزان در مورد هدف کار خود فکر کرده و چیزهای لازم را برای بهبود کارشان تدارک ببینند؛ بنابراین کودکان هم متخصص هستند و هم نیستند. دردنیای داستان آنها نقش متخصصان را بر عهده می‌گیرند، افرادی که چیزهای زیادی می‌دانند، می‌توانند کارهایی را ماهرانه انجام دهند و مسئولیت زیادی نیز بر عهده داشته باشند. بااین‌حال در خارج از داستان هنوز خودشان هستند، دانش آموزانی که در مدرسه در حال پیشرفتند و یادگیری.
کودکان هرگز در دنیای واقعی متخصص واقعی (به معنای داشتن مهارت و دانش مورد نیاز متخصصان) نیستند. در عوض آنها متخصصان خیالی هستند (بازیگران شخصیت‌های تخیلیِ زاده افکار خودشان هستند) و روایتِ زندگی و تجربیات آنها را نشان می‌دهند.
با ایجاد این دوگانگی، در نقش متخصص بودن، این امکان را به دانش‌آموزان می‌دهد که بتوانند با امکانات و دیدگاه‌های مختلف آزمایش کنند، مسئولیت در نقش بودنشان را و بار این قدرت را تجربه کنند. آنها تصمیم گیری کرده و هدایت اتفاقات را برعهده می‌گیرند. منظور هیتکات وقتی که گفت: کلاس باید یک آزمایشگاه باشد؛ دقیقا همین است؛ یعنی مکانی که کودکان می‌توانند ایده‌ها و شیوه‌های مختلف را از طریق روش‌های مختلف بازیگری تجربه کرده و بر روی آنها تأمل داشته باشند.
برای یادگیری واقعی، دانش‌آموزان باید از مهارت‌ها و مفاهیم جدیدی که به‌دست می‌آورند آگاه باشند (یعنی آنها باید آنچه را که می‌آموزند بشناسند) و باید در برخی از مراحل یادگیری، مسئولیت خود را بر عهده بگیرند. ... «تماشاگر» درونی آنها باید بیدار شود تا آنها از دنیای داستانی که در آن کنش انجام می‌دهند و مسئولیتی که بر عهده دارند لذت ببرند.

فعالیت گروهی در کلاس درس

بحث‌های بسیاری در مورد مدیریت کلاس و چگونگی عملکرد روابط بین معلم و دانش‌آموزان در کلاس وجود دارد. از نظر دوروتی هیتکات کلاس باید «آزمایشگاهی برای یادگیری» باشد که در آن دانش‌آموزان و معلم با همکاری هم کارهایی انجام می‌دهند که در «اکنونیت» دنیای خیالی مهم و ضروری هستند.
به نظر من این یک چالش جالب است؛ اگرچه اعتراف می‌کنم که هیچگاه توازن قدرت در محیط مدرسه نمی‌تواند به‌طور واقعی بین کودکان و بزرگسالان مساوی باشد، من معتقدم می‌توانیم مسیری طولانی برای ایجاد کلاس‌هایی با همکاری مشترک داشته باشیم.

در ادامه بخشی از «راهنما برای شروعِ روش در نقش متخصص» آمده است .
روش «در نقش متخصص» نیاز به تعهد واقعی از طرف معلم دارد تا بتواند با دانش‌آموزان همکاری کند. اینکه فقط وانمود کنیم که با هم کار می‌کنیم کافی نیست، همکاری باید واقعی و صادقانه باشد.
ما باید صمیمانه اعتقاد داشته باشیم که کودکان چیزهای مهمی برای ارائه دارند (ایده‌ها، دانش و مهارت‌های‌شان) و ما نه‌تنها در دنیای خیالی بلکه باید در واقعیت هم به‌عنوان افراد مدبر، با گذشته‌ای موفق و متعهد به آینده، با احترام و امیدوارانه با آنها رفتار کنیم. این عقاید، بخش جدایی‌ناپذیرِ روش «در نقش متخصص» هستند.
باید تکنیک های تدریس که بسیاری از اوقات مورد استفاده شما بوده و به آنها متکی هستید را، رها کنید، به ویژه روش‌های خاصی برای کنترل یک کلاس و استفاده از پاداش‌های بیرونی؛ مانند کاری که من انجام دادم که البته فرایند یکپارچه کردن آنها به سادگی ممکن نیست.
برخی از معلمان این مسئله را تجربه‌ای ناامیدکننده و حتی دردناک می‌دانند. به یاددارم که برای مدتی درباره کاری که باید انجام دهم یا حرفی که باید بزنم احساس ناتوانی داشتم و از اشتباه‌کردن می‌ترسیدم و احساس ناامیدی می‌کردم. این برای معلمی که مسئول کلاسی پر از دانش‌آموزان جوان است، احساس خوبی نیست و به‌سختی منجر به زندگی بدون استرس می‌شود؛ اما نگران نباشید، این حس مدت زیادی دوام نخواهد داشت و اگر شما هم مثل من هستید، فهمیدن نحوه انجام کار، برای شما گامی ضروری است. مطمئن باشید، اگرچه ممکن است «در نقش متخصص» بدان معنی باشد که شما باید شیوه صحبت، سؤال و تعامل با دانش‌آموزان خود را «تغییر» دهید، اما این بدان معنا نیست که توانایی خود را به عنوان معلم از دست دهید. در عوض اینکه چه چیزی از اهمیت برخوردار است ، این است که روابط کاری با کودکان را دوباره در ساخختاری مشخص قرار دهیم.
سیستم فعلی مدارس را ملزم می‌کند تا در مورد سرعت پیشرفت دانش‌آموزان خود تمرکز کرده و از طریق آزمون‌های منظم و سیستم‌های آماری پیچیده، بر پیشرفت آنها نظارت کنند. این امر منجر بدان شده است که به جای اینکه به دوران کودکی به عنوان موضوعی ارزشمند و درخور توجه نگاه شود، تنها به‌عنوان مرحله‌ای گذرا از آن یاد کنیم. شما می‌توانید این موضوع را در بسامد واژگان خاصی که از آن استفاده می‌کنیم ببینید؛ مانند «سفرهای علمی»، «پیشرفت» و «بلوغ».
این دیدگاه از کودکی به نظر دوروتی هیتکات، بهای بسیار زیادی دارد: ما سیستمی آموزشی ایجاد کرده‌ایم که نیاز دارد تا کودکان از خود رضایت نداشته باشند؛ احساس بی‌فایدگی کنند، و در این سیستم، بودن لازمه یادگیری است و تنها به این تفکر متکی است که «یک روز، شما به اندازه کافی خوب خواهید بود که واقعاً این کار را انجام دهید، اما امروز هرگز».
به گفته وی، این روش کلاس‌های درس را به اتاق‌های انتظار تبدیل کرده است که فعالیت‌ها در آن چیزی غیر از تمرین برای آینده‌ای دور از ذهن نیستند. برای بسیاری از دانش‌آموزان این امر بی‌معنی است (تا زمانی که به سن امتحان دادن برسند) و بیشتر آن چیزی را در مدرسه انجام می‌دهند که معنا و هدف دارد.
روش«در نقش متخصص» با تبدیل کردن این روش ناکارآمدِ یادگیری به روشی معنادار و هدفمند در زمینه‌های مهم داستانی، یادگیری دانش‌آموزان را به حداکثر می‌رساند. در فرآیند مشارکتی برای ساختن داستان‌ها و خلق منابع، لوازم مورد نیاز و متون مورد نیاز کارفرما، معلم، مشارکت کودکان را طراحی و یکپارچه می¬کند. ا و با این کار، اهمیت و کارآمدی ایده‌ها، دانش و مهارت‌های آنها را افزایش می‌دهد. مطمئناً، هر مشارکتی که کودکان دارند مفید و مرتبط نخواهد بود، و این وظیفه معلم است که با توجه به نیازهای دانش‌آموزان و الزامات برنامه آموزشی، هدایت و شکل‌گیری کار را در ذهن خود داشته باشد. مانند همه آموزش‌ها، «در نقش متخصص» نیز نیاز به رهبری، سازماندهی و تفکرِ روبه‌جلو دارد و بدون این خصوصیات، کار سرعت، تمرکز و شتاب خود را از دست می‌دهد.
مسئله بر سر توازن است، و این در حالی است که اجتماع متشکل از افراد کلاس باید درک کند که کلاس مکانی برای یادگیری است که تحت محدودیت‌های مشخصی فعالیت می‌کند که این محدودیت ها توسط دولت، مدرسه و برنامه آموزشی تعیین شده است. اما این بدان معنا نیست که معلم باید همه تصمیمات را بگیرد. این مشارکت شامل بحث، مناظره و تبادل نظر، به اشتراک گذاری ایده ها و تشویق مشارکت فعال و سازنده از طرف هر فرد در کلاس است.

هدایت‌گری مشترک شامل موارد زیر است:

صداقت: نشان دادن صمیمیت، همبستگی، راست گویی و برقراری پیوند دو سویه؛
خردورزی: کنش‌های عقلانی، عدالت و اصول اخلاقی؛
ذهن باز: پذیرش، شنوندگی و در نظر گرفتن دیدگاه‌های دیگران (ازجمله، مواردی که ممکن است با آنها مخالف باشید)؛
احترام: توجه به احساسات، آرزوها و حقوق دیگران؛
نقش‌پذیری: منصف بودن، انعطاف پذیر بودن و سایر خصوصیات.
نمایش قدرت: مسئولیت پذیر باشید و حتی در صورت لزوم با قاطعیت و صادقانه عمل کنید؛
فضای آزاد: آمادگی برای بحث و گفتگو در مورد تصمیم‌گیری، محدودیت در آزادی‌ها و اشتباهات.
انتقاد‌پذیری: آمادگی برای بحث و ارزیابی ایده‌ها با صداقت، منطق و به شیوه‌ای عادلانه و همچنین پذیرش انتقادات و پیشنهادات سازنده؛
داشتن یک چشم انداز: تعیین اهداف و فکر کردن رو به جلو؛ ایجاد یک دیدگاه مشترک در جامعه.

چرا از روش «در نقش متخصص» استفاده می‌کنیم؟

با گذشت سال‌ها چیزی که مردم در مورد «در نقش متخصص» گفته اند بدین گونه است:
تأثیر روش «در نقش متخصص» بر کل مدرسه باورنکردنی بوده است. از دیدگاه کارکنان، همه ما از این روش به وجد آمده‌ایم. کارکنان همه فرصت‌های آموزش و گفتگوی حرفه‌ای را پذیرفته‌ و فرصت خطرکردن را در کلاس‌های خود داشته‌اند و اینکه بتوانند در ادامه به کمک همکاران این کار را ارزیابی کرده و سپس به عقب برگردند و دوباره امتحان کنند! به‌طور‌کلی درک آنها در مورد چگونگی ساده‌کردن مراحل یادگیری، افزایش یافته است؛ سطح بحث در مدرسه بسیار دقیق‌تر و چالش‌برانگیزتر شده است. از طریق این پروژه، کارکنان مهارت و اعتماد‌به‌نفس کسب کرده‌اند. از دیدگاه دانش‌آموزان آنها بیشتر به یادگیری مشغول هستند. آنها در صحبت کردن ماهرتر می‌شوند، صاحب خودآگاهی هستند و می‌توانند ایده‌ها را گسترش دهند و حرکت روبه‌جلو داشته باشند. آنها از کلمات «سرگرمی» و «ماجراجویی» استفاده می‌کنند و کاملا واضح است که این کار آنها، کاملاً واقعی، معنادار و مرتبط است. والدین و دولت‌مردان نیز از این کار به همان‌اندازه هیجان‌زده‌اند و این شانس را داشته‌اند که در جلسات برگزار شده، شرکت کنند.
مدیر یک دبستان:
ساشا که هشت سال دارد گفته است: «وقتی کاری سرگرم کننده باشد، یادگیری‌اش راحت‌تراست ... چون خودمان آن کار را انجام می‌دهیم. اگر فقط از روی کتاب بخوانیم، چیزهایی یاد می‌گیریم، اما نمی‌فهمیم چطور از آنها استفاده کنیم... اما وقتی کار را آن طور که خودتتان دوست دارید انجام می‌دهید...سرگرم کننده است چون تمام کارها را خودتان انجام می‌دهید و مثل امرونهی کردن معلم‌ها خسته کننده نیست (این کار را بکن، این کار را نکن) این خیلی کسل کننده است. این روش همان کار را می‌کند اما سرگرم کننده و خلاقانه است».
بابیِ هشت ساله: «شما می‌خواهید آموزش را هیجان‌انگیزتر کنید چون فکر می‌کنید اگر کسل‌کننده باشد ما چیزی یاد نمی‌گیریم... ما نمی‌خواهیم چیزی که سرگرم کننده نیست یاد بگیریم ... مسئله همین است، ما واقعا می‌خواهیم یادبگیریم. این چیزی است که دوست داریم».
دانش آموزی دیگر: «این فوق العاده است. واقعاً سرگرم کننده است. من کار در یک شرکت را ترجیح می‌دهم زیرا خیلی بهتر است و من را به وجد می‌آورد».
یکی از والدین ابراز داشته است: «این یک روش یادگیری فوق العاده و هیجان انگیز است. من واقعا روشی که روش‌های روزمره و معمول یادگیری را از میان برداشته دوست دارم».
مدیر یک مدرسه پیش دبستانی: «وقتی از روش «در نقش متخصص» در کلاس‌ها استفاده می‌شود، هیجان و لذت بردن دانش‌آموزان شگفت‌انگیز است. هنگامی که از کودکان در پروسه یادگیری خودشان استفاده می‌شود آنها قدرتمند، فعال و علاقه‌مند می‌شوند و برای یک هدف مشخص یاد می‌گیرند. برخی از معلمان هنوز در حال تدوین مهارت‌های تخصصی خود در زمینه تدریس هستند اما در منطقه‌ای با محرومیت اجتماعی زیاد و در جاهایی که دانش‌آموزان به راحتی از فرایند یادگیری کنار گذاشته می‌شوند، روش «در نقش متخصص» راه‌گشای خوبی برای معلمان این مناطق است».
مدیر یک مدرسه پیش دبستانی گفته است، به‌خاطر تعهدی که در نگاه و اشتیاقی که در صدای معلمان است و احساسی که به هنگام مشارکتِ همه، در فضا جریان دارد، فکر می‌کنم این روش، روش درستی است.
معلم مدرسه پیش دبستانی: «یکی از معلمان مدرسه از روش «در نقش متخصص» با عنوان روش آموزش فوق‌العاده یاد می‌کند. این روش، یادگیری و تدریس را در مدرسه ما تغییر داده است. استانداردهای به‌دست آمده و عمق یادگیری نشان می‌دهد که این روش چقدر مؤثر بوده است. ما در حال آماده‌سازی برنامه درسی مهارتی با استفاده از این روش و با تمرکز بر این روش هستیم. هربار که مدرسه را به والدین آینده‌نگر نشان می‌دهم همیشه ۱۰ دقیقه به آنها فرصت می‌دهم تا بچه‌ها روش «در نقش متخصص» را به آنها توضیح دهند. بچه‌های مدرسه ما به‌شدت طرفدار این روش هستند و هیچ‌کدام از آنها نمی‌خواهد یادگیری به روش‌های قدیمی را دوباره تجربه کند».

یک معلم گفته است: «وقتی به‌همراه کمک مربی وارد کلاس شدم، همه بسیار هیجان زده شدند. آنها به‌طور جدی شروع به مشارکت کرده و بسیار با تمرکز بودند. بچه‌ها در طول جلسه از لحاظ عاطفی به‌شدت درگیر شدند و قدرت تفکر و درک بسیار بالایی از خود نشان دادند که بدون استفاده از این روش دست‌یابی به این امر ممکن نبود».

معلم دیگری گفته است: «روش «در نقش متخصص» برای وارد شدن به یک بحث، عالی است (موضوع بحث ما فلورانس نایتینگل بود). همه بچه ها در موضوع بحث شرکت می‌کردند. این به معنی آن است که می‌توانیم به راحتی وارد موضوع بحث شویم و همیشه هم لازم نیست از روش «در نقش متخصص» استفاده کنیم».

معلم کلاس پنجم و ششم : «دیدن اینکه چطور شاگردان کلاس پنجم و ششم من، نقش متخصصان غواصی که به دنبال کشتی به‌گل‌نشسته بودند را بازی کردند، برای من بسیار هیجان انگیز بود. این روش تاکنون تلفیقی از تخیل و کندوکاو را ارائه داده است که به تمرکز بر روی موضوع از درون آن متکی است».

معلم کلاس اول و دوم: «من متوجه شده‌ام که این روش از دید بچه‌ها هیجان‌انگیز و هدفمند است. این روش به همه بچه‌ها فرصت مشارکت می‌دهد. من دیدم بچه‌هایی که در حالت عادی به سختی وارد کار گروهی می‌شوند چطور با این روش مشارکت می‌کنند و صاحب اعتماد به نفس هستند».

معرفی دوروتی هیتکات (Dorothy Heathcote)

(29 اوت 1926 - 8 اکتبر 2011) معلم نمایش و فردی دانشگاهی بود که روش «در نقش متخصص» و بسیاری دیگر از رویکردهای نمایشی انقلابی را در زمینه آموزش و یادگیری، ابداع کرد.
او در سال 1926 در استیون، غرب یورکشایر متولد شد. پس از 11 سالگی، در مدرسه ابتدایی محلی تحصیل کرد و در جولای سال 1940، یک ماه قبل از تولد 14 سالگی خود، برای کار در کنار مادرش به‌عنوان بافنده به کارخانه پشم‌ریسی سام‌کلو رفت. دوروتی پنج سال در آنجا کار کرد و انتظار داشت که بقیه عمر کاری خود را در آنجا سپری کند، اما با درخواست همکارانش، چارلی فلچر، از او حمایت کرد تا برای تحصیل در رشته درام به مدرسه تئاتر در برادفورد برود که زیر نظر اسما چارچ اداره می‌شد. چارلی هنگام ترک کارخانه به او گفت که اگر این کار به نتیجه نرسد، همیشه جایی برای او در کارخانه بافندگی هست. در مدرسه تئاتر، دوروتی قلبا تبدیل به یک بازیگر شد. اما در پایان سال دوم، اسما به او گفت که آینده‌ای در صحنه ندارد: «عزیزم! شما بسیار با استعداد هستید، اما نسبت به سن خود، جثه مناسبی برای بازی در نقشی‌هایی که برای شما در نظر گرفته شده ندارید ... فکر می‌کنم ما باید با این حقیقت مواجه شویم». وقتی دوروتی گفت که ترجیح می دهد به آسیاب برود، اسما به او گفت که اتاق را ترک می‌کند و انتظار دارد که وقتی برگشت دوروتی نظر خود را عوض کند. سپس رفت و در را قفل کرد. وقتی برگشت دوروتی نظر خود را تغییر داده بود و موافقت کرد که برای یک سال دیگر در آنجا بماند تا دوره آموزش معلمان را بگذراند.
در حالی که مشغول تدریس بود، به مدارس مختلفی سفر کرد و بدون برنامه‌ریزی قبلی با گروه دانش‌آموزان کار می‌کرد و درام را در هرفرصتی که برایش پیش می‌آمد یاد می‌گرفت. او همچنین شروع به تدریس کلاس‌ها در ساعات بعد از ظهر در برادفورد سیویک و کارگردانی نمایش‌های غیرحرفه‌ای در سالن‌های محلی روستا کرد.
در سال 1951، دوروتی، به عنوان مدرس کارمند در موسسه دورهام توسط برایان استنلی مشغول به کار شد. استنلی با به‌کارگیری چنین معلم بی‌تجربه ای ریسک بزرگی کرد. او هیچ آموزش رسمی، مدرک معلمی و تجربه‌ای در زمینه آموزش کودکان نداشت.
کار او بهبود عملکرد معلمان با تجربه بود. او بی‌تجربه بود و از آنچه که استادان در دانشگاه به‌طور معمول آگاه بودند، اطلاعی نداشت؛ بااین‌حال شروع به تدریس دروس نمایشی برای دانشجویان خود کرد. این کار در ابتدا خیلی عجیب به نظر می‌رسید، دوروتی متوجه نمی‌شد که کاری غیرعادی انجام می‌دهد. بعداها، وقتی متوجه شد، اهمیتی نمی‌داد. به‌نظر خودش بهترین کار را انجام می‌داد. طی 10 سال، دوروتی معروف‌تر شد و افراد بیشتری تدریس او را با روش ابداعی خودش می‌دیدند.
از ابتدا کار او غیرقابل توصیف بود. گیوین بولتون در شرح حال وی به‌عنوان «داستان زندگی دوروتی هیتکات»، این واکنش را در آن زمان این‌گونه توصیف کرده است: «روش دوروتی برای متخصصان درام بی‌معنی بود، هم برای سنت‌گرایان که کار او را نفی تئاتر مرسوم می‌دیدند و هم برای مترقی‌هایی که گمان می‌کردند او تمام قوانینی که درام کودکان بر اساس آن پایه‌گذاری شده است را نقض می‌کند».
در سال 1964 دوروتی شروع به تدریس دوره تمام وقت دیپلم پیشرفته در دانشگاه نیوکاسل کرد. در سال 1979 این دوره سالانه با یک دوره کامل تخصصی تمام شد. در طی 22 سال (تا زمان بازنشستگیِ دوروتی از نیوکاسل در سال 1986)، این دوره‌ها به یکی از مؤثرترین دوره‌های دانشگاهی در کشور تبدیل شد.
در سال 1966 و برای اولین بار در فیلم «مرگ یک رئیس جمهور» ظاهر شد. او بسیار سریع برای مخاطبان بیشتری شناخته شد و سفرهای زیادی به خارج از کشور برای تدریس و سخنرانی کرد. در سال 1972 دوروتی در یک فیلم مستند با عنوان «مستخدم» نقش‌آفرینی کرد.
گیوین بولتون پیشنهاد کرده است اثر دوروتی تا اواخر دهه 1960 مورد بررسی قرار گیرد. آنچه که او نام‌گذاری می‌کند، یک تغییر بزرگ است که او «هیتکات با دور شدن از خلق فضای نمایشی و آموزشی موفق و حرکت به سمت ایجاد تصویر ذهنی بوده که همراه کلاس، موقعیت را برایشان توصیف ». (شرح حال دوروتی هیتکات صفحه 106)
در این شکل جدید کار ، دانش آموزانش را وادار کرد تا زمان زیادی را برای کار در بیمارستانها و مؤسسات نگهداری از معلولین یا دادگاه ها بگذرانند.
در اوایل دهه 1980، تغییر بزرگی اتفاق افتاد که باعث شد او به مدرسه برگردد. این رویکرد جدید که او از آن با عنوان«در نقش متخصص» یاد می‌کند، به طور خاص برای معلمانی که تجربه‌ای اندک در زمینه درام دارند طراحی شده است: «من روش «در نقش متخصص» را برای معلمانی که درک درستی از ادبیات نمایشی ندارند معرفی کردم و این رفتار تقلیدی بچه‌ها مانند واداشتن بچه‌ها به کنش، ابراز احساسات کردن و رفتار مانند سایر افراد را، از میان بردم».
متأسفانه، ابداع جدید دوروتی با تغییر در سیستم آموزشی از راه دور به عنوان یک کشف جدید برای روش رسمی تر و سنتی آموزش، همزمان شد. برنامه درسی ملی برای اولین بار در سال 1988 منتشر شد، و پس از آن استراتژی‌های سوادآموزی و نمره‌دهی قرار گرفت. برای مدتی طولانی کار دوروتی نادیده گرفته شد در حقیقت، تا سال 2003. اوضاع چنان بد بود که گیوین بولتون نوشت: «اگر «در نقش متخصص» بخشی از ساختار برنامه درسی شود، متخصصین در امر آموزش باید با تجدید نظر اساسی در درک فعلی‌شان از مفاهیم پایه‌ای آموزشی، مهارت‌های جدیدی به‌دست آورند. آنها باید برای الهام بخشیدن به سیاست‌مداران، مشاوران، سرپرستان و کارمندانشان در کلیه موضوعات درسی، آماده شده و آن را برای آموزش معلمان معرفی کنند؛ اگر فقط این در دستان معلمان دارم باشد، روش «در نقش متخصص »" که دوروتی ابداع کرده بود به همراه وی خواهد مرد» (شرح حال دوروتی هیتکات صفحه 177).
آنچه در آن زمان گیوین نمی‌دانست این بود که کار هیتکات به دلیل احیای چشم‌گیر سیستم آموزشی و تغییر در اوضاع آموزش و پرورش به طرز بنیادی بود که باعث شد روش «در نقش متخصص» از هر زمان دیگری با اهمیت‌تر و محبوب‌تر شود. با چرخیدن بیشتر «چرخ‌های آموزشی» این ماشین آموزش و چشم‌انداز آینده معرفی برنامه درسی ملی جدید، دیگربار، رویکردهای آموزشی هیتکات آزمایش خواهد شد.
پس از بازنشستگی از دانشگاه نیوکاسل در سال 1986، دوروتی هیتکات برای زندگی به همراه دخترش به دربی نقل مکان کرد. او به تدریس و نوشتن ادامه داد و در ماه مه 2005 دانشگاه نیوکاسل به وی دکتری افتخاری اعطا کرد. او تا زمان مرگش در 8 اکتبر 2011 به کار خود ادامه داد. (هیتکات،1984، ص 10-11).

از نظر هیکتوت ویژگی‌هایی که یک معلم درام باید داشته باشد به این صورت است:
• توانایی تحت‌نظرگرفتن کودکان؛
• دانش روان‌شناسی اجتماعی؛
• توانایی‌های مربوط به تئاتر؛
• دانش راجع به آموزش؛
• شناخت دقیق از خویشتن؛
• توانایی انجام کنش متقابل(در مورد بداهه پردازی بیان می‌شود)؛
• توانایی برنامه‌ریزی کردن؛
• انعطاف‌پذیری و توانایی ریسک‌پذیری؛
• توانایی انتخاب موضوع.

متن برگرفته از سایت در نقش متخصص( mantle oh the expert) و کتاب درام خلاق در آموزش نوشته عمر آدی گوزل((Ömer Adıgüzel (چاپ سوم سال 2017)