مجموعه چهارم

تمرینهایی برای آماده سازی الگوی یک تئاتر مجادله
(یا دیگر انواع تئاتر)

تمرین نوزدهم: تمرکز حسی

این نوع دیگری از تمرین "به آرامی" است. بازیگر می کوشد به لحاظ حسی پذیرای محرکهای بیرونی شود و با دنیای بیرون ارتباطی حسی، احساسی و حتی نفسانی برقرار کند. برخی آدمها به طرزی مکانیکی و بی هیچ نشانی از احساس معاشقه می کنند. در عوض بازیگر باید بتواند حتی یک فرمول ریاضی را با احساس – یعنی به طرزی زیبایی شناسانه - بیان کند.

تمرین بیستم: کاستن شدت

گاه ممکن است که بازیگر مقداری از نیروی فکر یا احساس خود را در صحنه ای خاص از دست دهد، زیرا او برای تولید یک صدا، انجام یک حرکت یا اغراق دادن به یک حالت نیازمند تلاش فیزیکی است (مثلاً وقتی قرار است در فضای باز و جلو هزاران نفر، درحالیکه سگها یا حیوانات دیگر در اطراف پرسه می زنند، به اجرا بپردازد).
"کاستن شدت" روشی مفید برای احیای چنین صحنه هایی است، چنانکه بازیگر کل انرژی اش را روی نقش متمرکز می کند و نگران قدرت صوتی اش نیست؛ به این ترتیب بازیگر صدای خودش را می شنود و از آنچه انجام می دهد درک بهتری پیدا می کند.

تمرین بیست و یکم: اغراق کردن

در این تمرین، بازیگران در همه چیز اغراق می کنند – احساسات، حرکات، کشمکشها و چیزهای دیگر. آنان از اصل قطعۀ نمایشی دور نمی شوند، ولی از حد عادی و مقبول فراتر می روند. آنان قرار نیست چیزی را جایگزین چیز دیگری کنند، بلکه باید اغراق کنند؛ وقتی نفرت می ورزند، در نفرت ورزیدن اغراق می کنند؛ وقتی عشق می ورزند، عمیق و غلوآمیز عشق می ورزند؛ گریه که می کنند، در اشک ریختن اغراق به خرج می دهند، و به همین منوال.
یک دانشمند عاقل برای تنظیم دقیق میکروسکوپ اش درجۀ بزگنمایی آن را ذره ذره افزایش نمی دهد، بلکه از آخرین درجه شروع می کند و به سمت پایین می آید. به همین ترتیب، سطح مناسب برای اجرا وقتی پیدا می شود که ابتدا آن را بسیار بزرگنمایی کنیم.

تمرین بیست و دوم: تمرین آزاد

در این تمرین بازیگران آزادند هرکاری دلشان خواست انجام دهند، آنان می توانند حرکاتشان، متن و هر چیز دیگری را تغییر دهند؛ تنها قاعده موجود این است که نباید به لحاظ جسمی دیگران را به خطر بیندازند (تا آنها هم بتوانند آنچه را می خواهند انجام دهند). این تمرین بر این حقیقت استوار است که شاید بخش زیادی از خلاقیت هنری برمبنای منطق باشد، ولی همۀ آن اینگونه نیست. همیشه امور غیرمنتظره وجود دارند، بازیگر خود را به لحظه می سپارد، به احساسات بی منطق و برنامه ریزی نشده.
تمرین آزاد سبب می شود جزئیات فراوانی کشف شوند. وقتی بازیگر نداند که همکارانش می خواهند چه کنند، خود این می تواند محرکی برای خلاقیت و مکاشفه باشد. مثل تمرین قبل این تمرین نیز می تواند خطرناک باشد اگر هنگامی انجامش دهیم که هنوز زیربناهایی راکه قطعۀ نمایشی بر آن استوار می شود ایجاد نکرده باشیم.

تمرین بیست و سوم: شناسایی

بازیگر تمام کنشها را انجام می دهد و همۀ گفتارها را بیان می کند، ولی نه در زمان حال و بلافاصله، بلکه با این تصور که در آینده چه دیدگاهی خواهد داشت: «اینو خواهم گفت، بعد اونو انجام خواهم داد، ولی نه حالا.»
ما ابتدا مسیری را که باید بپیماییم شناسایی می کنیم؛ کاری نمی کنیم جز اینکه آنچه را قرار است انجام دهیم بشناسیم.

تمرین بیست و چهارم: کاریکاتور

این تمرین را به دو روش می توان انجام داد: یا خود بازیگر اجرایش را مسخره می کند یا اینکه یکی از همکارانش این کار را انجام می دهد. هانری برگسون، فیلسوف فرانسوی که کتاب «خنده» را نوشته است، می گوید مردم به عادتهای خودکارشان، به خشک و جدی بودن خودشان می خندند. وقتی کاریکاتور کسی را می سازید، باعث خنده می شوید زیرا عجیب بودن رفتار خودکار او را فاش می کنید. اگر بازیگر بتواند به واسطۀ کاریکاتور متوجه چیزی شود که در اجرایش حالت خودکار پیدا کرده است، به آسانی قادر خواهد بود اجرایش را اصلاح یا احیا کند.
منبع:
تئاتر شورایی (گفت و گوی انتقادی و تعهد اجتماعی)؛ به کوشش علی ظفرقهرمانی نژاد، نشر نمایش، صص 202 تا 225